آمار clubpic: هنوز در سفرم (قسمت اول

۲۶ تیر ۱۳۸۷

هنوز در سفرم (قسمت اول

پارسال تابستون من و همسرم با پسر خاله همسرم - محسن - و نازنين همسر محسن رفته بوديم محمود آباد- محسن يه كمي هيز تشريف داره - و من بعضي وقتها حس ميكردم داره كون زنه منو ديد ميزنه ولي بيخيالي طي ميكردم تا مسافرت خراب نشه - يه بار الهه - همسرم - به من گفت موقع فيلم برداري محسن زوم كرده بوده رو كونش- ولي من گفتم بابا اين چه حرفيه ميزني؟ .
خلاصه شب اول بود منو خانومم تازه لباسامون رو در اورده بوديم و انداخته بوديم پايين تخت داشتيم كم كمك حال ميكرديم كه يهو در زدن و زود درو باز كردن - ديدم محسنه اومده مثلا از كمد لحاف تشك اضافي برداره- ولي لباسهاي زيره منو زنم رو قطعا ديد - تو دلم گفتم چه قدر بي شعورهحالا يه بار ما رو آورده ويلاشون ها-
اين گذشت تا محسن صبح زود رفته بود نون بخره - من اومدم برم دستشويي ديدم لاي در اتاقشون بازه - از اونجايي كه نازنين زنه محسن خيلي خوشگل و خوش هيكل بود يهو به خودم گفتم چيزي كه عوض داره گله نداره
در و آروم باز كردم ديدم نازنين خوابه و قسمتي از رون پاش معلومه يهو ترسيدم و سريع رفتم دستشويي - با خودم گفتم بهتره از سوراخه در دستشويي يا حموم ديد بزنمتو دستشويي تو همين فكرا بودم و كيرمم راست شده بود شاشم هم نميومد- بيخيال شاشيدن شدم بلند كه شدم يهو نازنين بدون در زدن در توالت رو باز كرد و كير شق شده منم كاملا زيارت كرد-من گير كردم تو توالت ديگه روم نميشد بيام بيرون - بعد يك ربعي اومدم بيرون ديدم نازنين همين طور داره ميخنده - به محسن هم كه تازه اومده بود جريان رو گفته بود محسن هم دمق بود-
تو دلم به محسن گفتم احمق به من چه كه حالا واسه من قيافه گرفتي - نازنين با خنده قضيه رو واسه الهه - همسرم- هم تعريف كرد-الهه هم يه جوري شد - حالا خر بيار باقالي بار كن- ظهر رفتيم دريا - برگشتيم واسه دوش گرفتن منو محسن تو حياط دوش گرفتيم -الهه و نازنين تو ويلا - محسن همين كه كيره منو موقع دوش گرفتن ديد گفت ساسان - الهه چيكار ميكنه با اين كيره كلفته تو؟


-
يه اخمي كردمو گفتم از اين شوخيها نداشتيم ها
-
گفت بابا الهه مثله خواهره منه
-
منم گفتم كه اينطور پس نازنين با اين كيره كوچيكه تو ارضا ميشه اصلا؟
دمق شد
منم ادامه دادم گفتم نه جدي ميگم محسن شايد هنوز دختر باشه ها؟
-
دمق رفت اونوره حياط
محسن رفته بود پشت پنجره حموم زنش رو ببينه - به گفته خودش- كه الهه رو لخت و عور تو حموم ديده بود - البته اينو بعدا فهميدم


از دريا كه اومديم ناهارم حاضري خورديمو رفتيم واسه چرته ظهر - دو ساعت بعد كه بيدار شدم ديده الهه نيست اومدم ديدم با محسن نشستن دارن پچ پچ ميكنن - گفتم حالا پسرخالشه ديگه - همينكه منو ديدن يهو جا خوردن - منم شك كردم ولي چيزي به روم نيوردم - از بعد از ظهر رفتارالهه يه جوري شده بود اصلا دستپاچه بود - محسنم حس ميكردم يه كمي بيقرارهمي دوني دسته خودم نبود يه جورايي شك كرده بودم- ناخوداگاه حس كرده بوده اينا با هم برنامه اي دارن-
شب زود رفتم تو رختخواب و خودمو زدم به خواب - تقريبا يه دو ساعتي بعد ااهه هم اومد و اونا هم رفتن تو اتاقشون الهه همين كه اومد پشتشو كرد به منو زود خوابيد- منم دايم به خودم لعنت فرستادم كه بهشون شك كرده بودم ولي به خدا دسته خودم نبود - تو خوابو بيداري بودم صداي بسته شدن در اتاق رو شنيدم و به فاصله دو سه دقيقه صداي در اتاق محسن اينا رو ديگه شصتم خبردار شده بود - دو سه دقيقه بعد كه از الهه خبري نشد آروم اومدم بيرون - يه نگاهي تو هال انداختم خبري نبود - رفتم پشت در توالت از سوراخ نگاه كردم چيزي معلوم نبود - ولي ميشد فهميد كه……
ولي ميشد فهميد كه دو نفر اون تو هستن- نمي دونستم چيكار كنم در باز كنم نازنين رو بيدار كنم !
اگه در و باز كردمو اونا داشتن برنامه اجرا ميكردن اونوقت من چيكار ميكردم!
ميزدم شون يا به پليس زنگ ميزدم؟ چيكار ميكردم؟- يه لحظه تغيير موضع دادن و از سوراخه كليد ديدم كه الهه سر محسن رو اورد تو لاپاشمحسن هم مثله ديوونه ها شلوارك الهه رو شروع كرد به ليسيدن- داشتم ديوونه ميشدم
خدايا ميزدم جفتشون رو ميكشتم ؟ اون لحظه صد ها فكر از مخيلم عبور ميكرد-شورت و شلوارك الهه رو با هم كشيد پايين و كس تنگ و مثل برف الهه نمايان شد محسن ديوونه وار ميليسيد و انگشتش و تو كس ااهه ميكرد - تندي رفتم و نازنين رو بيدار كردم - دستم رو گذاشتم رو دهنش فقط جيغ نزنه - شكه شده بود - با ايما و اشاره و التماس اوردمش دم در توالتمن نگاه كردم ديدم محسن كيرشو فرستاده تو كس زن من - نازنين هم نگاه كرد - همينطور وا رفت و نشست رو زمين - جفتمون مستاصل شده بوديم - آروم منم نشستم و از پشت بغلش كردم - در گوشش گفتم ببين تو مثله خواهر مني ولي حالا واسه تلافي هم كه شده با من همراهي كن - نازنين طفلي فقط نگام كرد - از سوراخ نگاه كردم

ديدم نامرد عجب تلمبه اي ميزنه تو كسه زنم - گوشم رو كه به در نزديك ميكردم صداي ناله هاي الهه رو مي تونستم بشنوم - از نازنين هم خواستم دوباره نگاه كنه تا از نظر روحي آماده بشه و خوب عصباني بشه و بتونه با من همراهي كنه - دستگيره رو دادم پايين و با لگد در و باز كردم…..-محسن كه داشت آبش ميومد حتي فرصت نكرد كيرش رو از تو چاك كسه الهه بيرون بكشه فكر كنم نامرد آبش رو ريخت تو كس زنم -الهه خم شده بود و دستاشو گرفته بود به كاسه روشويي و يه پاش رو هم گذاشته بود رو سطل زباله داخل دستشويي و محسن هم سر پا داشت چاك كسش رو ميگاييد با اون كيره كوچيكش - نازنين تا چشمش به اين صحنه افتاد بي اختيار گفت كثافتا و رو به من گفت ساسان قبل از اينكه شما ازدواج كنين حدس زده بودم اين آشغالا يه سر و سري با هم دارنمن فقط نگاهشون كردم ديگه كيري بود كه تو چاك رفته بود و كاريش هم نميشد كرد!از پشت نازنين رو بغل كردم و دستم رو بردم زير سينه هاش به محسن و الهه گفتم ما (منو نازنين) با هم واسه امشب قرار مدار داشتيم خوب ميگفتين لااقل ضدحال نميخوردين!الهه فقط گريه ميكرد - محسن لجن هم سرش رو پايين انداخته بود و هيچي نميگفت- نازنين يه نگاه معني داري به من كرد - منم يه چشمك زدم - گفتم نازنينم بيا بريم اينا هم راحت باشن - من تا صبح باهات كار دارم - محسن يه نگاهي با التماس به نازنين كرد ولي جرات نكرد چيزي بگه - نازنينم خيلي مرددبود به طوري كه من دستش رو كشيدم دنبالم اومد - رفتيم تو اتاق درم بستم - ولي مصمم شده بودم ولي مصمم شده بودم - حالا كه كير محسن رفته تو كس زن من - كير منم بايد بره تو كس نازنين - تا حساب بي حساب بشيم از نازنين خواستم بريم تو رختخوابگفت ديوونه شدي ساسان؟ حالا اونا يه گهي خوردن من و تو كه نبايد مثل اونا بشيم؟گفتم ببين شايد تو بتوني شوهرت رو ببخشي ولي من نمي تونم - اگه از اين اتاق بري بيرون
زنگ ميزنم نيروي انتظامي هر چي ميخواد بشه بذار بشه گفتم تو الان به ادامه زندگيتون فكر ميكني ولي اگه تلافي نكنيم -( اگه به من ندي)- چيزي از زندگي هيچ كدوممون نميمونه دستش رو كشيدم بردم رو تخت گفتم ببين ميدوني حكم زناي محسنه چيه؟ - پس چشماتو ببند و به نجات محسن فكر كن - بابا اصلا فكر كن من محسنم - خوب؟ - به شكم افتاد رو تخت و شروع كرد آروم گريه كردن- تقريبا خودش رو رها كرده بود - منم به خودم گفتم بجنب تا پشيمون نشدهتقريبا سپيده زده بود شلوارك و شورت رو با هم كشيدم پايين - بي اختيار شروع كردم به بوسيدن و بوييدن و ليسيدن باسن نازنين كه مثل يه جواهر تراش خورده خوش استيل و بي قرار كننده بود - در حال بوسيدن كونش بودم كه لبهام با سوراخ بهشتيه كونش برخورد كرد - بويي داشت سوراخ كونش كه در دم خودم رو در معراج و جلوي درب وروديه بهشت حس كردم - به قول خواجه شيراز: بوي گل چنانم مست كرد كه دامن گل ز دستم برفت - ديگه كس دادن زنم - الهه - و نامردي محسن كامل فراموشم شده بود - فقط سوراخ كون نازنين رو مي بوييدم و مي ليسيدم - چه طعمي داشت - چه طعمي داشت - زبونم رو تا اونجايي كه ممكن بود فرو ميكردم تو سوراخ كونش كه رنگش مثل پوشت تنش تقريبا صورتي بود مزه خوبي رو با هر بار فرو كردن زبونم تو سوراخ كون نازنين حس ميكردم - آرزو ميكردم كاش با
همه تنم برم توي سوراخ بهشتي كونش و تا آخر عمر بيرون نيام- تو همين احوالات بودم كه صداي ناله- همراه با لذت نازنين منو به خودم اورد- دايم بهش ميگفم سرم ببر تو كونت - سرم رو ببر تو سوراخ كونت- كسشو لمس كردم ديدم اونم خيسه - تعجب كردم كه كونشو ليسيدم كسش آب انداخت - واسه فرو كردن
كيرم تو مقعدش بي قرار بودم

كه بدون صحبت منو برگردوند به صورته طاقباز و نشست روي كيرم باورتون نميشه - كه كسش از تنگي فرقي با يه دختره با كره نداشت - كير كوچيك محسن نتونسته بود باز و گشادش كنه - تا كيرم كامل وارد كسش بشه تقريبا از حال رفت - كسش مثل يه هندونه رسيده با يه فشار حسابي چاكش وا شد شايد هم پاره شد- و جيغ آرومي كشيد كه همه آبم رو يهو اورد سره كيرم- و قبل از اينكه اون ارضا بشه من آبم اومد - و نامردي نكردم و ريختم توش - تا قطره آخر ريختم توش
نازنين كه حس كرده بود كه آبم توش ريخته با يه حالته شوك زده بلند شد و لخت و عور از اتاق خارج شد و به طرف توالت دويد - منم پشت سرش اومدم بيرون ديدم اثري از الهه و محسن نيست- هوا ديگه كاملا روشن شده بود - رفتم در توالت رو باز كردم - نازنين جا خورد حتما توقع داشت بعد از اين همه بازم در بزنم !!
-
گفت ساسان خيلي احمقي .. .
منم به شوخي گفتم محسن كه قيافش تخمي تخيليه لااقل بذار بچت شبيه منو تو بشه اونم با شوخ چشمي گفت برو ديوونه بذار خودمو بشورم پيش خودم فكر كردم الهه و محسن تو اتاق خواب بغلي هستن رفتم در زدم - در و باز كردم ديدم اثري ازشون نيست - تو حياط رو نگاه كردم ديدم رو لبه استخر نشستن دارن صحبت ميكنن - نميدونم يه جورايي از اينكه چشام تو چشم محسن بيفته خجالت ميكشيدم نازنين كه از دستشويي اومد بيرون گفتم اين همه مدت تو توالت چيكار ميكردي - كستو داشتي غسل تعميد ميدادي ؟ اونم كه يه كمي حالت جدي به خودش گرفته بود گفت: داشتم حماقت شما رو جفت و جور ميكردم منم گفتم به همين خيال باش ( حالا تو دلم ميترسيدم نكنه نطفه منعقد شده باشه؟) به نازنين گفتم بيا بريم تو اتاق بخوابيم گفت خوابش نمياد گفتم بيا بريم خودمون رو به خواب بزنيم لااقل تا چند ساعتي چشمون به محسن و الهه نيفتهپرسيد تو اتاقن؟گفتم نه بابا لبه استخر نشستنگفت فكر ميكني پمپ از ديشب استخر رو پر كرده منم يه نگاه عاقل اندر صفيه بهش انداختمو گفتم من چه ميدونم بريم؟كه رفت پشت پنجره - يهو منو صدا كرد - رفتم ديدم محسن دوباره الهه رو يقه كرده لب تو لب و دست رو پستونگفتم الان اونا ميان تو ويلا ها بريم بخوابيم رفتيم رو تختخواب - كنارش دراز كشدم و در حالي كه دستش تو دستم بود و ميبوسيدمش گفتم متاسفم كه نتونستم ارضات كنم و زودتر از تو اومدم - يه نگاهي همراه با شيطنت به من كرد - كه حس كردم داره ميگه خوب اين دفعه ارضام كن..آروم در آغوشش گرفتم - و تصميم گرفته بودم تمام هنر عشقبازيم رو به كار بگيرم تا نازنين حسابي لذت ببره و ارضا بشه - و از لذت بردن اون و ارضا شدنش من هم به اوج لذت جنسي نايل بشم -
پيشونيش رو بوسيدم - بعدش چشماش رو كه نوعي حرارت و شيطنت ازش تراوش ميكرد بوسيدم - و تو دلم گفتم حيف تو كه همسر محسن شدي!
آهسته روي لبش رو بوسيدم و اين كار و چند بار تكرار كردم - لبهاش رو مثل گلي كه در حال شكفتن بود باز كرد - تقريبا نفسش به شماره افتاده بود - وقتي لبهام رو نزديك كردم براي كام گرفتن از لبهاي بينظيرش - بوي دهنش و شميم نفسهاش مدهوشم كرد - بي اختيار درنگ كردم- با تمام وجود نفس عميق ميكشيدم تا عطر نفسهاشو به اعماق وجودم منتقل كنم - با خودم ميگفتم - خدايا چطور اين همه حسن ميتونه تو وجود يه نفر جمع بشه؟
از بوييدن اون نسيم بهشتي كه از دهانش خارج ميشد سير نميشدم - باور كنين اغراق نميكنم - ديوانه وار لبهاشو تو دهنم گرفتم و آروم زبونم رو وارد دهنش كردم - با پدر سوختگي يه گاز محكم از زبونم گرفت - ولي مدهوش تر از اون بودم كه زبونم رو بيرون بكشم -
چرخيدم و بدون صحبت به پهلوهاش فشار اوردم كه اون بياد روي من - همچنان لب تو لب بوديم - زمان و مكان بالكل فراموشم شده بود - حقيقتا مسحور عشقبازي با نازنين شده بودم - حالا نازنين زبونش رو وارد دهن من كرد - خدايا چه حس خوبي دارم - زبونش رو شروع كردم به مكيدن - خواست زبونش رو خارج كنه كه به كمك فك و لبهام مانع شدم - مقاومت كوچيكي كرد و منم رهاش كردم - آهسته گفتم آب دهنت رو بريز تو دهنم - گفت چي؟ - گفتم تف كن تو دهنم - انگار اونم زياد از اينكار بدش نميومد - چند سانتيمتري صورتش رو از صورت من دور كرد و آب دهنش رو آويزون كرد تو دهنم - نمي تونين تصور كنين چه حالي داشتم - با ولع تمام بعد از هر بار كه جريان تفش قطع ميشد اونو مزمزه ميكردم - يهو شيطنت ميكرد و محكم تف ميكرد به سمت دهنم - اونقدر ادامه داديم كه طفلك دهنش كاملاخشك شد
چرخيد و من اومدم روش - رفتم سراغ لاله گوشش - همينكه اولين تماس رو زبونم با لاله گوشش پيدا كرد - يه رعشه سكسي بهش وارد شدو تازه فهميدم يكي از نقاط خيلي حساسش همينجاست - ديوانه وار گوشش رو در دهان گرفتم -به صورت ناخودآگاه دستاش رفت رو موهام و هر بار كه شوك ميزد محكم موهام رد ميكشيد- باور كنين اونقدر شوك ميزد و رعشه به تنش ميفتاد كه ترسيدم از حال بره حسابي تحريك شده بود زيره گردن رو به سرعت طي كردم و رسيدم به سوتين به سرعت دستم رو بردم پشت كمرش و گره شو باز كردم- همينكه سوتين رو دراوردم مات و مبهوت موندم - سينه هاش بيشتر به اعجاز آفرينش شباهت داشت تا به پستون يه زن ايراني كه سه سال از ازدواجش ميگذشت - سفيد - گرد و برجسته - سفت - سفته سفت - با نوكهاي صورتي - كه به قول حضرت مولانا : گر بگويم شرح اين بي حد شود / مثنوي هفتاد من كاغذ شود - عزيزان واقعا كلام الكنه از توصيفشون - وحشيانه حمله بردم واسه خوردنشون - مستانه ميخوردم پستوناشو -و نازنين بي وقفه پيشونيم رو مي بوسيد - يه حس رضايت و تشكر رو وقتي كه چشماشو باز ميكرد تو نگاهش حس ميكردم- انگار براي عشقبازي اينچنيني عطشناك بود - ولي برام عجيب بود كه مكيدن سينه هاش به اندازه خوردن لاله گوشش اونو تحريك نميكرد به همين دليل خوردن پستوناشو زياد طولاني نكردم - زبونم رو كشيدم روي شكمش و اومدم تا رسيدم به نافش - زبونم رو دور نافش چرخوندم - و شلواركش رو در چشم به هم زدني در اوردم - خواست شورتشم در بياره كه مانع شدم - و با فشار دست اونو متوجه كردم كه برگرده -
ميليمتر به ميليمتر شروع كردم به پايين كشيدن شورتش از پشت و همزمان لاي كونش رو ميبوييدم و مي ليسيدم و پايين ميومدم -و دايم ميگفتم نازنين چه بويي داره لاي كونت - چه بويي داره - همينطور كه روي پاهاش نشسته بودم با فشار پاش به كيرم - كه در منتها درجه شق شدن بود - منم حس كردم كه حتما مايله كيرم با پشت پاهاش در تماس باشه
بلند شدم و شلوارك و شورتم رو با هم در اوردم - ديدم اي دل غافل - دستمال كاغذيي كه موقع بيرون اومدن از اتاق روي كيرم گذاشته بودم و شورتم رو روش پوشيده بودم - مثل كاغذ ديواري رفته به خورد كيرم - واقعا عجب كيري خوردم

هیچ نظری موجود نیست: