آمار clubpic: هنوز در سفرم (قسمت دوم

۲۶ تیر ۱۳۸۷

هنوز در سفرم (قسمت دوم

شروع كردم ببينم ميتونم با آب دهن از شرشون خلاص شم يا نه؟ديدم نميشه - لعنتي - اگه ميرفتم دستشويي هم حشر نازنين مي خوابيد - هم ممكن بود با محسن و الهه چشم تو چشم بشم - تو شيش و بش بودم چيكار كنم - كه يهو ياد سنت حسنه استخاره افتادم! - يه دسته پشم از پشماي كيرم كندم - تو دلم گفتم اگه زوج باشن ميرم _(يعني خوب اومده) اگه فرد باشه نميرم - كه به حمدالله با كمك خداوند منان - استخارم خوب اومد - در همين حين متوجه نگاه حيران و متعجب نازنين شدم - فرصت نبود پاسخي بهش بدم - فقط چشمكي زدم و آروم در اتاق خواب رو باز كردم - ديدم خبري نيست - با احتياط رفتم به سمت دستشويي - به سرعت كيرم رو غسل تعميد دادم و از شر دستمال كاغذي ها راحت شدم - و سريع برگشتم
اومدم تو اتاق - ديدم نازنين ملافه رو كشيده رو خودش و با نگاه عاقل اندر صفيه از من ميپرسه سر بزنگاه كجا رفتي ديوونه؟منم بدون توجه به حالت نازنين رفتم رو تخت و كنارش خوابيدم - حالا تو دلم خدا خدا ميكردم - ضد حال نزنه - با توجه به ذهنيتي كه داشتم - به سرعت رفتم سراغ لاله گوشش - ديگه طاقت نياورد و پرسيد كجا رفتم - منم سريع در حين مالوندنش داستان رو واسش تعريف كردم - اونم تو يه لحظه خودش رو رها كرد و ملافه رو از روش كشيد - ضد حالي رو منتظرش بودم خوردم - لعنتي شورتش رو در اورده بود - منم كه مايل بودم ميليمتر به ميليمترشورتش رو پايين بكشم و كونش رو بليسم - تا برسم به كسش يه كمي حالم گرفته شد ولي بروز ندادم - خواستم برم سر وقت سوراخ كون بهشتيش كه مانع شد . بهم فهموند كه از در جلو وارد بهشت بشم و در پشتي بهشت تا اطلاع ثانوي مسدود ميباشد - تو دلم گفتم بيخيال و همه هنر كس ليسيم و يكجا گرد اوردم و شيرجه رفتم تو كس نازنين…….اغراق نباشه - به محض استشمام بوي كسش سرگشته و حيران شدم - مسته مست - معلوم بود دو سه روزي از اپيلاسونش ميگذره - ولي حقيقتا فوق العاده بود
سفيده سفيد - بدون هيچ خال يا لك و پيس -لاش صورتيه صورتي - در دم خودم رو در بهشت برين و هم اغوش با پريان بهشتي ديدم - همون كه خداوند وعده داده- فقط فرقش اين بود كه بهشت من بين محمود آباد و نور تو لاي كس نازنين قرار داشت - ديوانه وار شروع كردم به ليسيدنش - كه به قول مولانا : چنان ديوانگي بگسست بند / كه همه ديوانگان پندم دهند - مخصوصا كاري ميكردم كه بينيم آغشته به آب كسش بشه كه - بوي مسحور كنندش تا اعماق ذهن و وجودم رسوخ كنه تا بعد ها بتونم اين بوي بهشتي رو تو ذهن و مشامم باز آفريني كنم - كه الان كه دارم واستون اين خاطره رو تعريف ميكنم بوي كس نازنين در روح و ذهنم پيچيده و بي قرارم كرده - با اجازتون برم يه سيخ به الهه بزنم برگردم
ولي عزيزان واقعا بعضي از مثل ها خالي از حكمت نيست - مثلا همين مرغ همسايه غازه - خيلي با مسماست - و بارها اين موضوع به من ثابت شده - شايد در يك نگاه الهه از نازنين سر تر باشه -ولي لذت عشقبازي با نازنين - براي من بسي بيش از هم آغوشي با الهه ست - يا حتي بوي تن شون يا بوي لاپاشون - بگذريم - بهتره مسائل خصوصي و خانوادگي رو قاطي قضيه نكنم-

همينطور با ولع تمام كسه نازنين رو ميبوييدم و ميليسيدم - و نازنين با دو دست سر منو تو كسش فشار ميداد - لذتي بي همانند داشتم - تو يه لحظه منو از ليسيدن بازداشت - نميدونم شايد به لحظه ارضا شدن و ارگاسم نزديك شده بود - با كشش دستاش متوجه شدم كه ميخواد بيام روش و بذارم توش - ولي من هنوز از ليسيدن كسش سير نشده بودم - اومدم روش و با يه چرخش تو حالت 69 قرار گرفتيم - با بيميلي لاپاش رو باز كرد و من شروع كردم به ليسيدن مجدد كسش - ولي ديدم رقبتي واسه ساك زدن از خودش نشون نميده - فقط با دستش يه خورده با كيرم و بيضه هام ور رفت - موقع ليسيدن كسش - آروم انگشت سبابه دست راستم رو بردم رو سوراخ كونش - ديدم ترشح كسش اونجا رم خيس كرده - در حين ليسيدن كسش سعي كردم انگشتم رو بفرستم تو سوراخ كونش - يه خورده خودش رو منقبض كرد و با لحن خاصي پرسيد - چي ميخواي اون تو؟ منم يه كمي خجالت كشيدم - ولي خودم رو نباختم - آهسته گفتم - ميخوام انگشتم طعم و بوي بهشتيه سوراخ كونتو بگيره - اجازه هست برم توش؟ اونم با شيطنت گفت چرا استخاره ميكني؟ هنوز كلامش تموم نشده بود كه با فشار و به سرعت انگشتم رو فرستادم تو كونش - يهو جيغ زد و محكم تخمامو فشار داد - ولي مدهوش تر و مست تر از اون بودم كه انگشتم رو بكشم بيرون - يه لحظه به انگشتم حسوديم شد - كاش تمام وجودم و تمام تنم جاي انگشتم بود و ميفرستادمش اون تو و تا روز قيامت نميومدم بيرون - تو همين فكرا بودم - كه صداي نازنينش منو به خودم اورد كه تو رو خدا بسه ديگه - آروم درش اوردم و انگشتم رو گرفتم جلوي بينيم - حدس ميزنم نتونين متوجه لذت اين كار بشين؟ لذتي رو كه بوييدن انگشتم و مزمزه كردنش در من بوجود آورد در كلام نمي گنجه - پس بگذريم……
راستشو بخواين منم نخواستم ضد حال باشم - چرخيدم و به حالت عادي اومدم روش - كيرم رو با دستم آروم گذاشتم دم چاك كسش - حس كردم چشماش داره دو دو ميزنه و نزديك ارضا بشه - معطل نكردم - سرش رو فرستادم تو - تو تمام مدت نگام به صورتش بود - يه لحظه موقعي كه كيرم داشت داخل كسش ميشد - ديدم داره لبش رو گاز ميگيره - نميدونم ميخواست جلوي ارضا شدن زود هنگامش رو بگيره يا از درد همراه با لذت اين كارو ميكرد؟
كيرم رو تا ته فرستادم توش - حس كردم وقتي تا آخر فشار ميدم - كيرم با يه استخون نرم برخورد ميكنه كه تو اين لحظه نفسش بند مياد - از اين حالت خوشم اومد و كيرم رو چند لحظه اي تو اون حالت نگه داشتم - واقعا چند ثانيه اي نفسش رفت - خودمم ترسيدم
زاويه كيرم رو يكمي قائم كردم و شروع كردم به سرعت تلمبه زدن - هنوز چند لحظه اي از گاييدن كسش به اين حالت نگذشته بود كه شروع كرد به لرزش و جيغ زدنه همراه با ناله - حس كردم كلفتيه كيرم و شدت عملم تو كردن اذيتش كرده - خواستم كردنش رو متوقف كنم -كه ديدم - ضجه ها متعلق به زمان ارضا شدنشه - منو با تمام وجود فشار ميداد - منم با كيرم حسابي از كسش پذيرايي ميكردم - تا ضربان و انقباض مهبلش رو با كيرم حس كردم -بيحال شد و منم دست از تلمبه زدن كشيدم - آروم از توش در اوردم و زانوم رو گذاشتم تو لاپاش - كرخته كرخت شده بود - محكم در آغوشش گرفتم و شروع كردم به نوعي مشت و مال دادنش - ديدم اونقدر بيحال شده كه تن ظريفش از اين كار اذيت ميشه - منم بيخيال شدم - فقط كيرم شق مونده بود و دلم ميخواست هر طوري شده آبم بياد - ولي نه هر طوري شده ! نه!
تو نگاهش يه حالتي بود كه قابل توصيف نيست - يه حس تشكر - شايد هم نوعي خجالت - همراه با لذت - ميدونين زبان قاصره از بيانش - ولي بي تعارف از ارضا شدنش بي نهايت لذت بردم ولي فقط اونطوري كه من فكر ميكردم و ميخواستم نبود - شايد لازم باشه يه چند باري با هم معاشقه كنيم تا لم كار دستمون بياد!
چشماشو بسته بود و خودشو - خود نازنينشو - چه اسم با مسمايي داره پدر سوخته - تو بغلم رها كرده بود - به قول صادق هدايت : تمام تنش رو به من تسليم كرده بود - و حتي روحش رو - احساس خوبي داشتم با اينكه شق درد امانم رو بريده بود از ديدن آرامش نازنين احساس خوبي پيدا ميكردم - بي اختيار پيشوني و چشماشو ميبوسيدم و بي وقفه قربون صدقش ميرفتم - هر از چند گاهي چشاي نازشو مثل مستها باز ميكرد و نگاهي - كه نمي تونم براتون توصيفش كنم - به من ميانداخت - آخ نميتونين حدس بزنين اين لحظات چقدر دل انگيز و دوست داشتني بودن - نمي دونم يه جورايي دلم مي خواست فداش شم و دورش بگردمو بلا گردونش بشم و……..(
همينطور كه در آغوش گرفته بودمش - و بي وقفه مي بوييدمش و مي بوسيدمش و قربون صدقش ميرفتم - يه لحظه حس كردم خوابش برد - آروم از كنارش بلند شدم و لباسهامو پوشيدم - تقريبا دم دماي ظهر بود - اومدم از اتاق بيرون - ديدم الهه تو هال نشسته و محسن رفته حموم دوش بگيره - به كنايه از الهه پرسيدم خوش گذشت؟اونم با پررويي گفت : فكر كنم به شما بيشتر خوش گذشته - منم كم نيوردم و گفتم واقعا - به من كه بي اندازه خوش گذشت
نمي دونم يه حس خجالت - همراه با شرم تو رفتار هر دو مون مشهود بود - من رفتم آشپزخونه يه چايي واسه خودم ريختم و همراه با بيسكويت شروع كردم به خوردن - تو همين حين محسن هم از حموم خارج شد و نيمه عريان رفت به سمت الهه - فكر كنم منو تو آشپزخونه نديده بود - با اشاره الهه دوزاريش افتاد و خودش رو جمع و جور كرد - منم با يه چايي ديگه رفتم تو اتاق خواب پيش نازنين - ديدم نازنين بيدار شده و لباسهاشو پوشيده - نشسته روي تخت - چايي رو دادم دستش و بوسه اي بر روي پيشونيش نهادم - ميدونين يه حس علاقه شديد نسبت به نازنين تو خودم احساس ميكردم - ولي نمي دونستم عاقبت اين روابط و علاقه به كجا ختم ميشه
نازنين با خجالت و به نوعي شرمندگي پرسيد - ساسان چه جوري بريم از اتاق بيرون؟
منم خودم رو بي خيال نشون دادم - تا نازنين دلش آروم بگيره - گفتم اين روابط رو اونا اول شروع كردن - اوني هم كه بايد خجالت بكشه اونا هستن نه ما
خلاصه با كلي كلنجار رفتن قانعش كردم بريم از اتاق بيرون –
عزيزان براي جلوگيري از اطاله كلام به طور خلاصه عرض كنم كه با پيشنهاد من رفتيم با ماشين يه چرخي تو پارك جنگلي نور زديم و بعدش هم رفتيم ناهار و تو رستوران خورديم و در حين برگشتن به ويلا - من كه از اين سكوت مصنوعي كلافه شده بودم - رشته كلام رو به دست گرفتم و بدون رو در واسي (همون رودربايستي) و بدون لفافه گفتم - ببينيد يه اتفاقاتي بين ما چهار نفر افتاده - اگه با عقايد موجود بخوايم بهش نگاه كنيم هيچ توجيهي نمي شه واسش پيدا كرد - زندگي همه مون هم تحت الشعاع قرار ميگيره - ولي كار ديگه اي كه مي تونيم بكنيم اينه كه دنبال توجيه نباشيم - اتفاقيه كه افتاده و كاريش هم نميشه كرد - پس بهتره نهايت لذت رو از اين پيش آمد ببريم(حالا تو دلم از حرفهايي كه ميزنم حسابي شرمسارم ولي ……)
حالا همه صم و بكم نشستن و نگاهشون رو از هم ميدزدن - تا چشم تو چشم نشن
منم ديدم حالا كه قافيه به تنگ اومده - گفتم بهتره بزنم به صحراي كربلا - گفتم ببين محسن تو با زن من حال كردي منم با زن تو - اين به اون در -خوب؟- (نازنين بعدا به من گفت تو اون لحظه دلش ميخواست زمين دهن وا كنه و اون رو ببلعه )
دوباره گفتم خوب؟ محسن هم با يه كمي خجالت گفت خوب - منم كه زده بودم به سيم آخر - گفتم پس بياين مسافرتمون رو خراب نكنيم - اصلا از اين به بعد تو مسافرتها الهه زن تو باشه نازنين هم زن من - خوب؟( ديگه وقاحت رو به منتها درجه رسونده بودم)
انگار محسن هم كه منتظر بود بالاخره يه نفر قضيه رو راست و ريس كنه - ديگه روش حسابي باز شد - بي مقدمه گفت - كاش علي و ويدا هم اينجا بودن -
به قرآن مي خواستم محكم بخوابونم تو گوشش - مادر به خطا تو فكر گاييدن زن بهترين رفيقشه -جلوي عصبانيتم رو گرفتم و با نگاهي كه بين منو نازنين رد و بدل شد - ديدم اونم به حرومزادگي شوهرش پي برده - با خونسردي گفتم - محسن حماقت نكني قضيه رو واسه كسي تعريف كني؟ اونم مثلا حالت جدي به خودش گرفت و گفت بچه شديا ساسان - همينطوري يه چيزي گفتم كه حرفي زده باشم - تو دلم گفتم آره بي ناموس!! - واسه ويدا هم كيرتو صابون زدي!!
به هر حال با صحبت هاي منو محسن جو موجود يه كم بهتر شد
به محض اينكه رسيديم جلوي در ويلا - منم از موقعيت استفاده كردمو - گفتم يه استراحتي بكنيم و بريم تو استخر - الان هوا جون ميده واسه آب تني - الهه هم كه تا اون موقع ساكت مونده بود - با حالتي كه منتظر بود بقيه هم حرفاشو تاييد كنن گفت همين الان بريم
منو نازنين يه لحظه نگاهمون با هم گره خورد - انگار منتظر جواب من بود - از ماشين پياده شدم و در ويلا رو باز كردم تا ماشين بياد تو بدون هيچ صحبتي من رفتم داخل ويلا - نازنين هم پشت سرم اومد - از پنجره نگاه كردم ديدم محسن و الهه رفتن كنار استخر ……… لباسهامو در اوردمو لباس راحتي تنم كردم و دراز كشيدم رو تخت…… چشمام داشت گرم ميشد كه با صداي خنده و شوخيه نازنين و الهه به خودم اومدم - بلند شدم ديدم بععععععله - با مايو رفتن كنار استخر و دارن همديگه خيس ميكنن و صداي خنده و شوخيشون تا ده تا ويلا اون طرف تر هم ميره ……..(خوشبختانه وسط هفته بود و كسي هم اون دورو برا نبود و ديوار هاي بلند ويلا مانع از ديد ميشد)منم رفتم و از رو بند مايوم رو برداشتم و تنم كردم و به جمع اونا پيوستم
منم مايوم رو پوشيدم و به اونا پيوستم - انگار همشون منتظر ورود من بودن - با اينكه وسط ظهر بود ولي تماس آب استخر با تنم اونو مور مور كرد - يهو حسابي سردم شد - از استخر اومدم بيرون و كنارش دراز كشيدم - محسن و الهه كه حسابي جام لاقيدي رو سر كشيده بودن - به بهانه آب بازي كردن حسابي همديگرو ميمالوندن - نازنين هم كه از ديدن اين صحنه ها هم عصباني شده بود و هم حسادتش گل كرده بود با نگاه ملتمسانه از من ميخواست وارد آب بشم و به نوعي ما هم مقابله به مثل كنيم تو همين گير و دار ديدم محسن به بهانه آب بازي با الهه، داره با دستش تمام تن الهه رو لمس ميكنه - و از اطراف مايو دستش رو تا في خالدون الهه تو ميبره - يه لحظه غيرتم گل كرد و چون بيد بر سر ايمان خود لرزيدم- با خودم گفتم اينا فكر ميكنن -انگار تا ابد اينجا مونده گاريم - هيچ تو فكر برگشتن و تبعات اون نيستن - دائم تو اين فكر بودم كه بعد از برگشتن روابطمون به چه شكلي خواهد بود؟ آيا رغبت همبستر شدن با الهه رو خواهم داشت؟-آيا ميتونم كما في السابق باهاش عشقبازي كنم؟و دها فكر از اين قبيل يه لحظه رهام نميكرد…..
كه يهو مور مورم شد - نازنين پدر سوخته آب پاشيده بود روم - بلند شدم كه وارد آب بشم - ديدم كار الهه ومحسن داره به جاهاي باريك كشيده ميشه -يه لحظه از ديدن اين منظره خشكم زد - ولي به خودم نهيب زدم - قانونيه كه خودت گذاشتي - پس كلاه بي غيرتي رو كشيدم سرم و پريدم تو آب
يه راست رفتم سراغ نازنين - انگار يه جورايي مي خواست با محسن و الهه تصفيه حساب كنه - نمي دونين چي كارا كه نمي كرد و چه كرشمه ها كه نمي اومد - من مبهوت مونده بودم كه اين همون دختر محجوب و ماخوذ به حياست؟
به محض اينكه لمسش كردم - خودش رو تو آغوشم رها كرد -منم نامردي نكردم و يه راست رفتم سراغ لاله گوشش - رفلكس هايي از خودش نشون ميداد كه بيشتر حس ميكردم سعي داره توجه محسن رو جلب كنه - با اولين ناله هاش يه لحظه محسن و الهه توجه شون جلب شد و دست از لب گرفتن كشيدن - ولي نمي دونم محسن پيش خودش چه فكري كرد و دوباره برگشت رفت سراغ زير گردن الهه - احتمالا كلاه كس كشيش رو گذاشته بود بالاتر -
حس كردم يه دور باطل بين ما داره بوجود مياد كه تنها چيزي كه توش نيست ،لذت بردنه - همه يه جورايي دارن به هم ضد حال ميزنن -
محسن مايو الهه رو تا نصفه در اورد و شروع كرد به خوردن پستوناش - الهه تخم سگم جيغ هايي ميزد و ناله هايي ميكرد كه من تا حالا ازش نشنيده بودم -
ديدم اينجوري نميشه - سرماي آب هم مزيد بر علت شده بود حرارت و حشر رو كاملا خنثي ميكرد -
نازنين رو از پشت بغل كردمو هلش دادم به سمت پله هاي استخر - از آب خارج شديم و كنار استخر بي مقدمه يقش كردم - يه نگاهي به محسن و الهه انداختم - ديدم الهه داره تو آب - كير محسن رو ساك ميزنه - تو دلم گفتم استغرالله ربي و…….
به خودم گفتم حالا كه اينجوريه بگرد تا بگرديم - من كه از ديدن سكس الهه و محسن هم تحريك شده بودم و هم عصباني - با شدت عمل شروع كردم مايو نازنين رو كه به تنش چسبيده بود در بيارم - ديگه طاقت نداشتم - به محض رويت سينه هاش اونا رو تو دهنم گرفتم و ما بقي مايو رو كشيدم پايين و از تنش خارج كردم - نازنين طفلك كاملا جا خورد كه بي مقدمه كون برهنش كردم - نشوندمش لب استخر و رفتم سر وقت كس بي همانندش -تماس زبونم با چوچولش حس ناگفتني و دوست داشتني يي رو در من بوجود مياورد-انگار آفريننده تمام هنرش رو در آفريدن كس نازنين به كار بسته بود -متوجه شدم تماس آب با كسش باعث شده بود ديگه بويي ازش به مشامم نرسه- در دم ياد بوي پيراهن يوسف و بهشت گم شده و چندتا فيلم ديگه افتادم……… - همينطور كه ديوانه وار زبونم رو تو كسش ميچرخوندم و با زبونم تلمبه ميزدم با نگاهم ازش مي پرسيدم پس عطره بهشتيه كست كو؟؟! انگار نازنين كه پشتش به محسن و الهه بودو نگاه سنگين اونا رو رو خودش حس ميكرد و كاملا معذب بود (نه چند دقيقه پيش كه ميخواست تو همون استخر بهم بده - نه الان كه كسش اصلا آب نميندازه) - انگار اونم متوجه نگاه لبريز از سوال من شد -
بلند شدم و رو لبه استخر دراز كشيدم و از نازنين هم خواستم به صورت معكوس69بياد روم - نگاهم رو به سمت محسن و الهه برگردوندم - ديدم الهه تو قسمت كم عمق قنبل كرده و محسن از پشت داره _ احتمالا _ كسش رو سرويس ميكنه- شايد هم سوراخ كونش رو - ولي حس عجيبي داشتم - هيچوقت فكر نمي كردم از ديدن گاييده شدم همسرم جلوي چشمام اينقدر لذت ببرم ( حالا ممكنه پيش خودتون بنده رو ملقب به انواع القاب كه لايق خودتونه بكنين - ولي به قول شهيد راه آزادي خسرو گلسرخي: گر ما ز سر بريده ميترسيديم / در محضر عاشقان نمي رقصيديم ) سرم رو كه برگردوندم - كس خوش استيل نازنين كه كم كم داشت آب ميانداخت - ديدم رو صورتمه - انگار نازنين هم مبهوت تماشاي اونا بود - زبونم رو علم كردم و با فشار دست به باسن خوش تراش نازنين بهش فهموندم كسش رو به زبونم فشار بده و تلمبه بزنه رو
دهنم - اولش آروم و اندكي بعد با شدت تمام شروع به اين كار كرد - كس بهشتيش آروم آروم داشت لزج ميشد و بوي مدهوش كنندش داشت به مشامم مي رسيد - ولي فشار ضربات كس و كون نازنين به فك و دهنم و دردي كه به فكم منتقل ميشد تقريبا حس لذت رو از من گرفته بود - رومم نميشد بهش بگم - همچين دور برداشته بود كه نزديك بود سرم با لبه استخر يكي بشه - ديگه طاقت نياوردم و متوقفش كردم
- ازش خواستم تغيير موضع بديم و من بيام بالا و اون بره زيرم

(ادامه دارد)

هیچ نظری موجود نیست: